- شما برای بازیکنان تان بیشتر شبیه پدر هستید یا مربی؟
من کاملا یک آدم عادی هستم. گاهی اوقات دوست آنها، گاهی معلم آنها. من کاری که باید انجام بشود را می گویم. پیدا کردن لحظه ای که باید دوست آنها باشی یا معلم شان، کار سختی نیست. بزرگترین مهارت من، پیدا کردن حس همراهی است. من زندگی را درک می کنم. فوتبال بخشی از زندگی است و من به آنها می گویم که چطور اتفاقات را درک کنند. آنها جوان هستند و مانند سوپراستارها رفتار نی کنند. آنها نیاز به کمک دارند تا راه درست را پیدا کنند.
- دورتموند با 82 هزار هوادار هفتگی، یک باشگاه فوق العاده است، چرا بازیکنان می خواهند از این باشگاه جدا شوند؟
برای بازیکنان پیدا کردن باشگاهی که همه این ویژگی ها را داشته باشد، کار آسانی نیست. آنها رویاهای متفاوتی دارند؛ رویاهایی که شاید متعلق به خودشان باشد، یا پدر و مادرشان. فکر می کنید اگر به باشگاه دیگری بروید، حتما بهتر خواهد بود اما وقتی به آنجا می روید، متوجه می شوید که خیلی هم آشغال بوده و به آن اندازه که فکر می کردید، خوب نبود.
- شما باشگاه سابق تان، ماینس را برای تور پیش فصل به سوئد می بردید. چرا؟
آنها هیچ توجه رسانه ای یا طرفداری وجود نداشت؛ حتی غذا. آنها باید خودشان ماهیگیری می کردند. این وقتی بود که تیم بعد از 100 سال به بوندس لیگا رسیده بود. اگر می خواهید نتیجه ویژه ای بگیرید، باید احساس ویژه ای داشته باشید. می توانید در مورد روحیه داشتن یا زنده ماندن صحبت کنید.
ما در هفته های از فصل در شرایط دشواری قرار داشتیم. می خواستم تیم شرایطی پیدا کند که احساس کنند می توانند از پس همه چیز بربیایند. من این را به آنها نگفتم. اگر چیزی را احساس کردید، نباید در مورد آن صحبت کنید.
ما یک قایق داشتیم و با استفاده از نقشه، تلاش کردیم راه مان را پیدا کنیم. اولین نفری که رسید، آتش درست کرد، آب جوش درست کرد و بقیه کارها. در تمام این مدت، باران می بارید. باران فقط 5 ساعت طول کشید اما بعد از نوبت پشه ها بود.
ما آرزو کردیم دوباره باران بیاید. تیم من فوق العاده بود. پس از آن بود که ما شجاع شدیم. ما به بوندس لیگای 1 رفتیم و یازدهم شدیم.
- الی هوینس، رئیس بایرن، به دنبال شما بود.
او با من تماس گرفت. قبل از تعطیلات زمستانی اولین فصل ما، زمانی که ماینس هنوز در دسته دوم بود. اما او به من نگفت که من مربی بایرن خواهم شد. او گفت ما دو نفر را مد نظر داریم و تو یکی از آنها هستی. چند هفته بعد ساعت 9 صبح دوباره زنگ زد و گفت’ صبح بخیر. ما تصمیم گرفتیم کلینزمن را مربی کنیم.’ آنها یورگن را انتخاب کردند اما برای مربی یک تیم دسته دومی، بودن در بین گزینه های بایرن فوق العاده است.
- شما با بودجه 40 میلیون پوندی، رئال مادریدی که 200 میلیون پوند هزینه می کند را شکست دادید.
پول مهم نیست. پول احتمال موفقیت را افزایش می دهد اما چیزی را تضمین نمی کند. ما سوپر مارکت نیستیم. آنها می دانند که ما نمی توانیم به بازیکنان مان پول زیادی بپردازیم. این شیوه ما نیست. ما نمی توانیم مانند رئال مادرید یا بارسلونا پرداخت داشته باشیم. ما باید جدی کار کنیم. ما همین قدر پول داریم، پس می توانیم به همین اندازه پول بدهیم.
- از دست دادن بازیکنان چه احساس دارد؟
واقعا سخت است. سال گذشته ما شینجی کاگاوا را از دست دادیم، یکی از بهترین بازیکنان دنیا. او اکنون دربال چپ بازی می کند. قلبم شکست وقتی این را دیدم. این برای من خیلی سخت بود. او به من گفت که می خواهد این چالش را داشته باشد؛ بازی در منچستریونایتد. برای ژاپنی ها بازی در منچستریونایتد بزرگتر از بازی برای دورتموند است. نمی توانستم به ژاپن بروم و بگویم لطفا شینجی را راحت بگذارید. ما در آغوش هم، 20 دقیقه گریه کردیم و او رفت. یک سال پیش از آن نوری شاهین به رئال مادرید رفت چون آنها بزرگترین باشگاه دنیا هستند.
- به خاطر رفتن گوتزه هم گریه می کنید؟
نه، این شرایط متفاوتی است. کسی فکر نمی کرد او برود. این مانند یک حمله قلبی بود. ما یک روز بعد از بردن مالاگا این خبر را شنیدیم. یک روز وقت داشتم تا آن پیروزی را جشن بگیریم و به نظر می رسد یک نفر با خودش گفت خب، کافی است و من را از عرش به فرش انداخت.
یک روز بعد حالم بهتر شد. وقت بیشتری برای کنار آمدن با این موضوع داشتم. برای تیم هم پذیرفتن این خبر دشوار بود.